مردی وسط میهمانی خوابش برده بود و چرت می زد. یک دفعه وسط چرت زدن با صدای بلند گوزید.
چشمش را باز کرد و دید همه مهمانان دارند او را نگاه می کنند. خجالت کشید و خواست موضوع را عوض کند. گفت:
من همین الآن خواب مرحوم پدرم را می دیدم که داشت با من حرف می زد. یکی از مهمانان گفت: اتفاقا ما هم صدای ایشان را شنیدیم
موضوعات مرتبط:
برچسبها: